Shokooh Mirzadegi

ميراث فرهنگي و طبيعی

شکوه میرزادگی

9 خرداد  1388  30 مه 2009 

بازگشت به صفحه اصلی

قصه

شعر

مقاله

يادداشت

  نگاه يک زن

مطالب  ديداری

مطالب  شنيداری

مرکز  اسناد  زنان

نامه های سرگشاده

کتاب های در اينترنت

کتاب های منتشر شده

کتاب های در دست انتشار

*****

 تماس

 شرح حال

آلبوم عکس

English Section

 

 

 

   

 

 

 

 

 

 

 

Puyeshgaraan

 

 

 

 

خرد چشم جان است، چون بنگری

تو بی چشم، شادان جهان نسپری

 

شال سبز آقا و زردی محيط زيست ما!

يکی از ويژگی های تبليغات مربوط به انتخابات پيش رو افزايش سرسام آور حجم وعده های بی پايه است که به مردم داده می شود، بی آنکه نه تنها به امکانات اجرابی توجه شده باشد بلکه حتی بدون آنکه نامزد انتخاباتی با چند و چون آنچه درباره اش وعده می دهد آشنایی داشته و یا به مسایل آن آگاه باشد.

هر روز شاهديم که افرادی از گروه های مختلف مردم خواست هايي را با کانديداها مطرح می کنند و کانديداها هم به سرعت و «تز و فرز» همان خواست ها را بعنوان بخشی از برنامه های خود اعلام کرده و قول می دهند که اگر رييس جمهور شوند نتايج اجرایی آن خواست را دو دستی تقديم ملت خواهند کرد. و سپس طرفداران هر کانديدای هم  هلهله کنان فرياد می زنند که: «ديدید آقا گفتند که فلان خواست را عملی می کنند».

البته می شود از مردم عادی و کم دانش و ناآگاه نگاهداشته شده بخاطر اين باورهای سهل انگارانه توقعی نداشت. چرا که مردم عادی و کم دانش معمولا وقتی چيزی را می شنوند به فکر امکانات و چگونگی اجرايي شدن آن نيستند و با هر وعده و وعيدی شادمان می شوند، و هر چه هم که محروم تر از حقوق انسانی و رفاه اجتماعی باشند از هر وصف العيشی به عيشی خيالی می رسند. اما بدبختی ما در اين است که برخی از مردمان تحصيل کرده و با دانش ما هم ـ که می دانند کانديدای مدعی عملی کردن يک خواست دارد وعده ی دروغ می دهد و امکان اجراي چنان خواستی را ندارد، خود را به ندانستن زده  و نه تنها آن را تصديق می کنند بلکه گاه  با جمع و جور کردن حرف آقا، آن را عملی جلوه می دهند.

فضا که اين گونه آماده باشد چه انتظاری از کانديدا می توان داشت؟ اين روزها کار به جايي رسيده که کانديداها راحت و، بدون کمترين نگرانی از مچ گيری های به حق مردمان رای دهنده، خطاب به هر گروهی که خواستی دارد می گويند: «بله بله حتما. همين فردا که رييس جمهور بشوم ترتيب اش را خواهم داد!» و گاه هم سريع و چابک چيزی به نام «برنامه» جور می کنند و به دست خبرنگاران می دهند که «ببنيد برنامه هم داريم». يعنی، کاری که بايد حداقل ماه ها برايش وقت و انرژی مصرف کرد در عرض چند ساعت، يا حداکثر چند روز، آماده و تحويل مخاطب می شود.

يکی از اين گونه برنامه های سر هم بندی شده مربوط می شود به «محيط زيست» که تا همين چندی پيش هيچ کدام از کانديداها نه تنها سخنی درباره ی آن نگفته بودند بلکه حواس شان هم به آن نبود. ولی از اوايل ارديبهشت که طرفداران محيط زيست هم خطاب به کانديداها «سفارش» محيط زيست را داده و توضيح دادند که «محيط زيست مساله ای اساسی است» وعده های محيط زيستی هم شروع شد. حتی در برخی از مطبوعات خطاب به کانديداها توصيه های «مصلحت» خواهانه ای هم ديده شد که: «از محيط زيست حرف بزنيد چون برايتان رای بيشتری می آورد» و يکباره شاهد آن شده ايم که کانديداها به مردم قول داده اند که فکری هم برای محيط زيست می کنند. (البته جز آقای احمدی نژاد که نيازی به حل مساله ی محيط زيست ندارند چرا که خود جزو صورت مساله محسوب می شوند و در چهار سال گذشته، به مدد دو معاون ميراث فرهنگی و محيط زيستش چنان لطمه هایی به ميراث فرهنگی و محيط زيست کشور زده که بفکر هيچ ويرانگری در تاريخ هم نمی رسيده است).

سايت «خبر آن لاين»، در گزارشی با عنوان «غيبت محيط زيست در برنامه های چهار نامزد»(1)، که در تاريخ پنجم خرداد منتشر شده، نگاه کانديداها به محیط زيست را مطرح کرده است. از ديد آقای رضايي محيط زيست به آلودگی خليج فارس خلاصه می شود. نظر ايشان در مورد آلودگی خليج فارس هم از جانب روزنامه ی «الرياض» چاپ عربستان منتشر شده، به اين صورت که:«محسن رضایی، نامزد دهمین دوره ي ریاست جمهوری، تشکیل کمیته مشترک مبارزه با آلودگی محیط زیست در خلیج فارس با شرکت شش کشور شورای همکاری خلیج فارس را از دیگر برنامه‌های آینده خود اعلام کرده است.».

دکتر کزازی، از مشاوران آقای کروبی، هم ديد ايشان در اين مورد را چنين خلاصه می کند: «توجه به فرهنگ‌سازی در حفظ محیط زیست را یکی از اولویت​های زیست محیطی آقای کروبی است». ايشان افزوده است که «حمایت از محیط زیست، کاری دستوری و اجباری نیست که بتوان با یاری گرفتن از زور و بخشنامه‌ها به آن جامه عمل پوشاند بلکه با حمایت از تشکیل سازمان ​های مردم نهاد ان. جی. او. ها می‌توان برای تحقق این هدف از خود مردم کمک گرفت».

و اما آقای موسوی، که در وعده دادن دست همه ی کانديداها را از پشت بسته،  تا ششم ارديبهشت ماه اصلاً به چيزی که فکر نمی کرد «محيط زيست» بود. و در آن روز بود که پرسش خبرگزاری «سبز پرس» او را متوجه موضوع کرد. خبرنگار اين خبرگزاری که احتمالا  فکر کرده بود علت اينکه آقای موسوی رنگ سبز را برای کمپين خود انتخاب کرده آن است که ايشان يکی از علاقمندان سرسخت محيط زيست بشمار می رود. به اصرار، از او می خواهد تا برنامه اش را درباره ی محيط زيست شرح دهد. آقای موسوی هم که غافلگير شده بود قول داد که به زودی اين کار را خواهد کرد. آنگاه، در بيست و هشتم ارديبهشت (2)، يعنی ظرف سه هفته، ستاد ايشان تر و فرز بيانيه ای را جور کرده و از قول ايشان اعلام نمود که قول می دهم «برخورداری از محیط زیست سالم را حق بشر و از جمله حقوق شهروندی به شمار آورم، روند رو به گسترش تخریب محیط زیست را متوقف سازم، و با جلب مشارکت عمومی، از محیط زیست حفاظت کنم.»

اما اين تاخير آقای موسوی در مورد توجه به محيط زيست، در حالی که رنگ سبز را به عنوان رنگ کمپين انتخاباتی خود انتخاب کرده بود نشان داد که ايشان يا همانطور که وقتی از فرهنگ حرف می زنند منظورشان فقط آن است که «موسيقی بايد به اصل خود بازگردد!؟»  محيط زيست هم برايشان چيزی در حد گلکاری در باغجه ی خانه شان است. و يا همانطور که عده ای می گويند ايشان در ابتدا از رنگ سبز جز سيدی برای هدف های ديگری استفاده کرده اند و ربطی به  محيط زيست نداشته است.

با اين حال هنوز هم اين امر واقعيت دارد که برخی از طرفداران خوش خيال آقای موسوی «سبز» را در کمپين ايشان به عنوان نماد محيط زيست می دانند و يا به اين امر تظاهر می کنند. البته من فکر می کنم فرد يا افرادی که رنگ سبز را برای کمپين ايشان انتخاب کردند با زيرکی خواسته اند که به موسوی دو موقعيت خاص ببخشند يکی به پانزده بيست درصد مردم مذهبی، که می گويند هنوز طرفدار جمهوری اسلامی هستند، بگويند که اگرچه موسوی بدون عبا و عمامه است اما از سادات است و ديگر اين که برای ايشان ويترينی خارجی بسازند تا که به مردمان در غرب بگويند که اين کانديدا از سبزها، (به معنای طرفداری از طبيعت و محيط زيست) هستند. چيزی که در خارج طرفداران گسترده ای دارد. اما يا آقای موسوی و گردانندگان کمپين شان چندان با هوش نبودند که اين حسابگری را از ابتدا دنبال کنند و يا شايد به درستی فکر می کردند که در «انتخاباتی اين چنين» همان بخش سبز سيدی برای رسيدن ايشان به رياست جمهوری کافی است.

هر چه بوده از يک ماه پيش به اين طرف «سبز» در کمپين های ايشان معنای دو گانه ای پيدا کرده است يعنی در حالی که بيشتر جنبه ی مذهبی دارد اما گاه می بينيم که چند جوان (واقعی يا تبليغاتی) در شهرهای مختلف با پلاکارتی در ميان استقبال کنندگان ايشان ايستاده اند؛ با شعاری از اين دست که: «موسوی منتظر روييدنت هستيم!» که هم می تواند اشاره به محيط زيست باشد و هم به عنوان ابزار تشبيه برای ارتباط برقرار کردن شخص ايشان و رياست جمهوری آينده اش بکار گرفته شود و يا می بينيم که زنی (واقعی يا عروسکی) با لباسی سبز و شاخه ای گل سبز شده در دست برای ايشان فرياد می کند. که باز هم معنایي از محيط زيست را تداعی کند و هم بتوان گفت که اشاره به سبز سيدی ايشان است چرا که سبز حتی اگر اشاره ای به گل و گياه داشته باشد محیط زيستی شناخته نمی شود.

من البته ترديدی ندارم که درست بهمان گونه که در دولت های گذشته، و به خصوص دولت احمدی نژاد، بدترين بدبختی های زيست محيطی گريبان ما را گرفته، در آينده نيز وضعيت بهتری نخواهيم داشت. چرا که اين کانديداها اگر ذره ای نسبت به اين مسايل آگاهی داشتند اولا برخورد جدی تری با آن می کردند و بعد هم می دانستند که برای ترميم و جبران آنچه ويران شده نياز به يک بسيج ملی است.

 چرا اين را می گويم؟ بيایيد با هم نگاهی بياندازيم به آنچه در قلمروی محيط زيست سرزمين مان می گذرد. آخرين خبری که درباره ي محيط زيست کشورمان اعلام شده کوتاه، ساده و سخت غم انگيز است: «محيط زيست ايران در حال مرگ است»؛ و اين «در حال مرگ بودن» ديگر حکايت فرو افتادن يک درخت، و خشک شدن يک رود، و مرگ يک آهو نيست که باعث شود فقط دل های مهربان و عاشق طبيعت به درد آيد. اين خبر از آن می گويد که کل محيط زيست يک سرزمين در حال نابودی است و، برای آن هايي که نمی دانند نابودی محيط زيست چه معنایی دارد، بايد توضيح داد که اين نابودی يعنی: «مرگ تدريجی و توأم با درد و بيماری همه ی مردمانی که در گستره ی يک محيط زيست در حال مرگ زندگی می کنند» و، پس، يعنی نابودی تدريجی همه ی مردم ايران، همراه با اثراتی که اين واقعه بر شيوه ی زيست و سلامت همسايه های ايران و سپس کل مردم جهان و کل کره خاک دارد. اغراق آميز است؟ پس نگاه کتيد.

 آقای کاظم نصرتی، رييس جامعه ی جنگلبانی ايران، به خبرنگار خبرگزاری مهر گفته است: «سرزمین ما کم کم دارد به سمت مرگ پیش می‌رود و سیاستگذاران متوجه این رویداد نیستند. و من، به عنوان کسی که خاک و جنگل و پوشش طبیعی زمین را می‌شناسم، در خواست می‌کنم با اجرای طرح‌های عمرانی و ناپایدار زمینه ی نابودی خاک کشور را فراهم نکنند».

ايشان، يعنی آقای کاظم نصرتی، نه از «غرب فاسد و شيطان صفت» می آيد و نه از ميان «ضد انقلاب» و يا از «خارجه نشينان جاسوس» است، بلکه ايشان از يکسو يکی از مسئولان دولتی اند و، از سوی ديگر، يکی از کارشناسان معتبر و شناخته شده که حتماً دانش و احساس مسئوليت به او اجازه نداده است که بيش از اين سکوت کنند و مرگ محيط زيست و نابودی تدريجی مردمان وطنشان را شاهد باشند.

آقای نصرتی می گويد: «در حالی که آمارهای جهانی ایران را سرزمینی با پوشش جنگلی کم معرفی می‌کند و همه سیاستگذاران و تصمیم‌گیران می‌دانند سرانه ی جنگلی برای هر فرد در ایران 2 دهم هکتار است، اما باز هم شاهد تخریب گسترده و نابودی جنگل ها هستیم... با این حال خاک ایران با تلفات دو میلیارد تنی در هر سال بیشترین فرسایش را بین کشورهای دنیا دارد که طبق آمارهای ارایه شده منشا این فرسایش فعالیت های ناپایدار انسانی است».

معنای اين سخن آن است که ما، در مورد فرسايش خاک هم، در جهان اول شده ايم اما چنان اول شدنی که مسلماً برای تک تک مسئولين يک حکومت نه تنها شرم آور که واقعيتی برابر با دست زدن به قتل عمد و کشتار جمعی است چرا که، در قوانين بين المللی، نگاهبانی و نگاهداری از ميراث طبيعی و فرهنگی کشورها از وظايف هر دولتی است.

 و بر اين واقعيت اين نکته را هم بيافزاييد که در سال های گذشته، و به خصوص در چهار ساله ی اخير، نه تنها هيچ دولتی فکری به حال محيط زيست ايران نکرده بلکه همه ي مقامات مسئول دولتی، مستقيم و غير مستقيم، به تخريب محيط زيست کمک کرده اند.

لطفاً فقط به بخش کوچکی از تخريب های محیط زيست فقط در سالی که گذشت(3) توجه کنيد. آنچه می خوانيد تنها بخشی از فهرستی است که يکی از همراهان «کميته ی نجات»، بر اساس خبرهای رسمی، تهيه ديده است.

- تخريب تالاب انزلی برای احداث کنارگذر ،

- ورود نفت به زاینده رود،

- مرگ آبزیان در اثر پدیده ی کشندقرمز در آب های جنوب کشور،

- هجوم لودرها به پارک ملی خجیر،

- آلودگی شدید هوای اهواز،

- تخریب کوه سیاه مجاور تالاب گاوخونی،

- قطع صدها درخت کهنسال در روستای حاجی آباد اردکان به بهانه ی       جایگزینی با درختان جوان،

- آلودگی مرگ آور هوای تهران،

- آلودگی شديد رودخانه های داخلی در اثر ورود فاضلاب و پساب صنایع تبديل شدن آنها به قتلگاه جانداران،

- مرگ هزاران لاک پشت دریاچه ی پریشان بدلیل آتش زدن نیزارها توسط پیمانکاران وزارت راه،

- تخریب گسترده ی جنگل های پارک ملی گلستان به بهانه ی احداث بزرگراه،

- در معرض نابودی قرار دادن اکوسیستم دریاچه ارومیه،

- فرو نشست زمین در منطقه ای در همدان،

- اعلام نظر کارشناسان مبنی بر اينکه عسلویه یکی از آلوده ترین نقاط دنیاست،

- در آستانه ی انقراض قرار گرفتن نسل آهوهای خارک بعلت بی توجهی مسئولان،

- خشک شدن نسبی کارون اين پر آب ترین رود ایران،

- وارد آوردن آسیب گسترده به اکوسیستم لرستان با اجرای طرح آزاد راه خرم آباد- بروجرد،

- اعلام نظر مسئولان مبنی بر اينکه پالایشگاه اصفهان روزانه هزار تن سولفور وارد هوا و خاک اصفهان می کند،

- خشک شدن درياچه ي بختگان که احداث سد سیوند در خشک شدن اش تاثیر گذار بوده است،

- گم شدن هرگونه نشان زندگی از زنده رود، شهرک سازی غیر مجاز در سرخه حصار،

- دفن طبیعت زیبای شمال ایران در زیر زباله ها و قرار گرفتن در برابر هجوم تکنولوژی،

- انتقاد کارشناسان و دوستداران محیط زیست از سد سازی غیر اصولی در سرزمین خشک ایران،,- آلودگی هوا در کلان شهرها بخصوص به دلیل مصرف سوخت زیاد خودرو های فرسوده و کندی و عقب افتادگی دولت از برنامه های خود برای جمع آوری اينگونه خودروها...

و... اين رشته ی مرگ بار سر دراز دارد.

 

حال، سخنان کانديداهای رياست جمهوری را بر متن اين گزارش های هولناک بنشانيد تا دريابيد که چرا من بر اين کشتی که از آب باريکه های آراي مردم عبور می کند نور رستگاری نمی بينم. اين ويرانی های هراس انگيز چيزی نيست که بتوان با سر و هم کردن يکی دو جمله در يک بيانيه ی انتخاباتی به آن پرداخت.

در عين حال اين يک امر روشن است که واقعی بودن و نبودن رفتار و اعمال هر کس را می توان از شيوه ی زندگی اش دريافت. توجه به محيط زيست هم درکی امروزی می خواهد که بر اساس پذيرش و نهادينه کردن يک مجموعه از ارزش های امروزی شکل گرفته باشد. و آن کس که درک درستی از محيط زيست و ميراث فرهنگی و آزادی بيان دارد، آن که از حقوق برابر زن و مرد می گويد، از برابری جنسی و جنسيتی و نژادی می گويد، از اهميت صلح و کراهت ترور و شکنجه و  زندان، و خلاصه همه ی آن چه هايي می گويد که در چارچوب حقوق بشر و بدون هيچ شرط و پيشوند و پسوندی آمده است، از جنس انسان امروزی و مدرنی است که از وحش گذشته است و گذاشته است تا اين نگاه در جان و روح اش ته نشين شوند.

چنين انسانی با اين گونه مسايل اساسی، که به زندگی مردم سرزمينش و کل مردمان نشسته بر کره ی زمين مربوط است، به صورت تاکتيکی و مصلحتی برخورد نمی کند و هر کدام از اين مسایل را بصورتی استراتژیک و در راستای اصل کرامت انسان می نگرد و برايش وقت و کار مداوم می گذارد

1. http://www.khabaronline.ir/news-9203.aspx

2. http://isdle.ir/news/index.php?news=680

3.http://www.savepasargad.com/2009-March/Nowruz/Mohit%20zist-dar%20sali-ke-gozasht.htm

30مه 2008

 

sh@shokoohmirzadegi.com