Shokooh Mirzadegi

ميراث فرهنگي و طبيعی

شکوه میرزادگی

20 تير 1388  11 جولای  2009 

بازگشت به صفحه اصلی

قصه

شعر

مقاله

يادداشت

  نگاه يک زن

مطالب  ديداری

مطالب  شنيداری

مرکز  اسناد  زنان

نامه های سرگشاده

کتاب های در اينترنت

کتاب های منتشر شده

کتاب های در دست انتشار

*****

 تماس

 شرح حال

آلبوم عکس

English Section

 

 

 

   

 

 

 

 

 

 

 

Puyeshgaraan

 

 

 

 

خرد چشم جان است، چون بنگری

تو بی چشم، شادان جهان نسپری

سياست های پنهان دولت احمدی نژاد در زمينه ی گردشگری

      اين هفته گزارشی از وضعيت زايران ايرانی در عراق در سايت  جام جم منتشر شده بود که وضعيتی به شدت تکان دهنده و تاسف آور را ترسيم می کرد. در بخشی از اين گزارش اظهارات جوانی منعکس شده بود که مادرش را برای زيارت به عراق برده و او را به دليل کم آبی و  نبود پزشک در کاروان زایران ايرانی از دست داده بود. اين جوان همچنين مطالبی را در ارتباط با مسافران و وضعيت کاروان های مسافربری، ميهمانخانه هايي که ايرانی ها در آن اقامت دارند، و وضعيت به شدت بد سلامت و بهداشت اين مسافران مطرح کرده و زندگی در اين اقامتگاه ها را چيزی در رديف زندگی در زندان ابوغريب دانسته بود.  و به وضعيت، ناامنی گسترده در عراق، از ناامنی راه ها و حمله ی راهزنان گرفته تا مرگ در انفجارهای خونين هر روزه را اضافه کرده بود.

      و اين شرح و بيان دردناک گزارشگر جام جم را تشويق کرده بود که به سراغ مسئولين سازمان حج و زيارت رفته و از آنها بپرسد که چرا وقتی احتمال و خطر اين همه بدبختی، سرگردانی، و مرگ و مير براي زایران وجود دارد، به اين مسافران اجازه ی رفتن سفر به عراق داده می شود. و آنچه آقای خاکسار قهرودی، رييس سازمان حج و زيارت، در پاسخ گفته سخت حيرت انگيز است. او می گويد: «حتی اگر ما اعزام به عراق را به شکل قانونی متوقف کنيم، مردم به شکل سازمان نيافته برای سفر و زيارت اقدام می کنند». اما گزارشگر ياد آوری می کند که: «سال‌ها پيش، وقتي مرز ايران و عراق بسته بود، شمار زایران ايراني ورودي به اين كشور تقريباً صفر بود و كسي براي زيارت قانون ‌شكني نمي‌كرد و جانش را به خطر نمي‌انداخت». او، در پايان گفتگو، به آقای ریيس پيشنهاد می کند که برای نجات جان هزاران ايرانی، چاره ای جز اين نيست که تا وقتی وضعيت عراق به اين شکل است رفتن به عراق را ممنوع اعلام کنند.

      اما چيزی که اين گزارشگر نمی داند، يا می داند و نمی تواند بيان کند، اين است که يکی از دلايل عمده ی فرستادن مسافران به عراق و برخی ديگر از کشورهای مسلمان نشين اهدافی است که حاکمين ايران در ظاهر امر گردشگری و زيارت رفتن ها پنهان می کنند.

 

توريسم ايران پس از انقلاب اسلامی

      حکومت اسلامی، از بدو مستفر شدنش در ايران، و به موازات غرب ستيزی، تاريخ ستيزی، و فرهنگ ستيزی خاصی که پيشه کرد، وضعيت ورود توريست خارجی به  ايران را با مشکلی جدی روبرو ساخت. نخستين دلايل پرهيز توريست ها از سفر به ايران و ديدار از يک «سرزمين انقلابی» و کنجکاوی برانگيز مساله ی گروگان گيری آمريکايي ها، حمله های هر روزه به سفارت های مختلف غربی، و رفتار بد «انقلابيون» با توريست ها، و به خصوص توريست های زنی بود که حجاب شان اسلامی بشمار نمی آمد! سپس، جنگ ايران و عراق لطمات زيادی به توريسم ايران زد، و بالاخره، با شروع فرمانروايي دولت احمدی نژاد، و هم گماشتگانش در سازمان ميراث فرهنگی ايران، علاوه بر اوج گرفتن روند فرهنگ ستيزی و وارد آمدن لطمه های جبران ناپذير به تاريخ و فرهنگ ايران، باقيمانده ی چيزی به نام «توريسم» رهم در ايران رو به نابودی کامل رفت.

      از اولين تصميماتی که احمدی نژاد و رحيم مشايي در ارتباط با توريسم خارجی گرفتند اين بود که به طور کلی قيد توريست های غربی را بزنند و پای آن چهار تا ونصفی توريست از جان گذشته را هم از ايران قطع کنند.  رحيم مشايي در يکی از سخنرانی هايش رسماً گفت: «ما به توريست های غربی نيازی نداريم. ما توريست اسلامی می خواهيم». بر اين اساس اولين اقدام اين سازمان انجام مذاکرات گسترده با برخی از کشورهای مسلمان بود و دعوت از بازرگانان آنان، همراه با بر پا داشتن ميهمانی های مفصل و سرگرم کننده، و به دنبال آن هم برگزاری کنفرانس های کوچک و بزرگ. اولين کنفرانس در اسفندماه 1385 تشکيل شد، با عنوان «همايش بين المللی گردشگری کشورهای اسلامی» که اگرچه سازمان ميراث پشت آن بود اما ظاهرا دعوت از سوی خبرگزاری ميراث فرهنگی و اتاق بازرگانی و صنايع و معادن انجام شده بود.

       در اين کنفرانس، که عنوان «بين المللی» را بر خود داشت، برخلاف انتظار خود دولت، و مثل همه ی گردهمآیی های «بين المللی» که در ايران صورت می گيرد، تنها يک مقام دولتی مالزی ـ «رزالی موهد دواد»، قايم مقام سازمان توريستی مالزی ـ و چند نفری که در بخش های خصوصی و در ارتباط با گردشگری کشورهای اسلامی فعال بودند (مثل «مصطفی اسميت ساراک»، از فعالين گردشگری ترکيه، «كوين اوگرمان»، از دانشگاه اسكاتلند، و «عبدالصاحب شاكري»، صاحب امتياز نشريه ی توريسم اسلامي در لندن) کل افرادی را تشکيل می دادند که آقای رحيم مشايي اميد داشت از 54 کشور اسلامی به ايران بيايند.

       بايد توجه داشت که به هنگام تصميم گيری سازمان ميراث فرهنگی برای بوجود آوردن «توريسم اسلامی» آمار درآمد کشورهای اسلامی از محل گردشگران 35 ميليارد دلار (در سال 2005) گزارش شده بود، که بيشترين آن متعلق به کشورهای ترکيه، مالزی، مصر، و عربستان سعودی بود. و اين البته تنها ده در صد از در آمد900 ميليارد دلاری گردشگری جهان در همان سال بود. و اگر چه ادعا می شد که دولت ايران قصد دارد اين ده در صد درآمد کشورهای اسلامی را بالا ببرد و کشور ما را هم از آن بهره مند کند اما، با حرف هايي که مسئولين دولتی و حکومتی در اين کنفرانس ها می زدند، و سخنانی که خود رحيم مشايي می گفت، و عمليات گسترده ی متضاد با اهداف گردشگری که تا همين اکنون ادامه دارد، همگی نشان می دهد که که مساله ی توريسم اسلامی صرفاً ظاهر پنهان کننده ای بوده است بر تلاش حکومت اسلامی ايران برای بهره برداری های کاملاً سياسی از کشورهای موسوم به «اسلامی» ديگر که، در واقع، در جهت هدف و آرزوی جمهوری اسلامی برای گسترش نفوذ خود در کل جهان اسلام  صورت می گرفته است.

 

      مثلاً، در جريان يکی از اين کنفرانس ها، رضا طلايي نيك، عضو كميسيون امنيت ملي، توسعه ی توريسم در منطقه خاورميانه را راهكاري مفيد براي كاهش تنش هاي كنوني و افزايش قدرت كشورهاي اسلامي عنوان مي‌كند. او، ضمن اين که علت رکود گردشگری را کار صيهونيست ها دانسته و  معتقد است که «برخي تلاش ‌هاي پيچيده و هدفمند از سوي صهيونيست‌ها براي استمرار ناامني و درگيري‌هاي منطقه‌اي و تشديد تنش بين كشورهاي منطقه برقرار‌ است»، تقويت گردشگري در بين كشورهاي منطقه را «شرط لازم و اساسي براي توسعه ی توريسم منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي و اثربخشي در ديپلماسي سياسي- فرهنگي و به دنبال آن تحولات منطقه» عنوان می کند.

دلايل دولت برای تخريب ميراث فرهنگی!

      از لحاظ اقدامات داخلی برای جلب توريست، طبعاً، و به خيال آقايانی که بی خبر از جهان و بی خبر از وضعيت توريسم جهانی اند، تنها چيزی که وجودش ضروری است محلی برای زيارت است و فراهم آوردن امکانات برای پذيرایی از «زایران». پس، سازمان ميراث برنامه ی کار خود را بر رونق بخشيدن هر چه بيشتر به اماکن زيارتی و ساختن هتل های پنج ستاره و ده ستاره برای اقامت اين «گردشگران اسلامی» متمرکز ساخته است. به اين ترتيب، تنها چيزی که از نظر آن ها مهم نبوده و نيست ميراث تاريخی و فرهنگی ايران قبل از اسلام است که زایران «مقبره های اسلامی » با آنها کاری ندارند.

اين در واقع آغاز اوج گيری تخريب های محوطه های باستانی، آن هم به بهانه ی عمران و آبادانی، اما، در اصل، برای غارت عتيقه ها یی در حين  کندن اين محوطه ها به دست می آيند، بود. اکنون کاملاً روشن شده که اين امر نمی تواند «تصادفی» بوده باشد که هميشه جاده ای يا سدی يا کانال آب و برق و گازی درست از ميان محوطه هایي عبور کرده و می کند که بيشترين آثار تاريخی را در خود دارند و وجود آثار باستانی در اين محوطه ها قبلاً به وسيله کاوشگران خود سازمان ميراث فرهنگی تاييد شده است (البته، بی آن که اين کاوشگران زحمت کش دخالتی در تخريب ها و قاچاق عتيقه و غيره داشته باشند). در ميان نمونه های مشهور می توانيم از «سد سيوند» ياد کنيم، با 13 سال «حفاری» برای پی سازی سدی که به تصديق کارشناسان حداکثر به بيش از سه ـ جهار سال زمان نياز نداشت. همچنين است مورد چغا زنبيل، بيستون،  تخت جمشید، محوطه ی باستانی شوش، رامهرمز، و بسياری ديگر.

در عين حال، در همين دوران انتخابات اخير و فاش شدن دست بسياری از افراد حکومتی در سودجويي های مختلف، زمزمه ی علاقمندی شديد يکی از فرزندان آيت الله خامنه ای به آثار تاريخی و خريد و فروش آن ها هم مطرح شده است. و اگر اين حرف درست باشد می توان از طريق آن رد علاقه ی شديد دم و دستگاه خامنه ای به رحيم مشايي و نديده گرفتن همه ی کارها و خطاهای او را روشن نموده و نشان داد که ايجاد امکانات برای خروج سيل آسای آثار تاريخی از مرزهای ايران در چه جاهایی برنامه ريزی می شود.

وضعيت کنونی گردشگری در ايران

اما، اگرچه کار سازمان ميراث و رحيم مشايي و دولت احمدی نژاد در تخريب ميراث فرهنگی و تاريخی ايرانزمين، و نديده گرفتن چپاول اين آثار به صورتی حساب شده و دقيق پيش رفته، کار برانگيختن علاقه ی مردمان مسلمان کشورهای اسلامی برای ديدار از ايران کاملاً با شکست روبرو شده است.

البته دولت ايران هر کاری که لازم بوده برای اين هدف انجام داده است: از تبليغات گسترده در اين کشورها و صرف هزينه های بالا در اين راستا گرفته تا سرمايه گذاری های هنگفت در اين کشورها (البته نه به عنوان دولت ايران که به نام آقازاده های ريز و درشت و بازرگانان وابسته) و اعطای امتيازهای بزرگ برای سرمايه گذاری بازرگانان اين کشورها.

 مشهورترين و فاش شده ترين نمونه از اين گونه دلبری ها به تخريب آرامگاه منتسب به فيروزان (يا «ابو لؤلؤ»، مربوط می شود که به خواست و دستور محمد سليم العوا، دبير کل اتحاديه بين المللی محققين مسلمان، صورت گرفته است. در واقع، اين خبرگزاری «العربيه» بود که فاش ساخت گروهی از نمايندگان متعصب کشورهای عربی تقاضای تخريب اين بنای تاريخی را مطرح کرده بودند. (برای ديدن کل مطالب اين ماجرا می توانيد به زيرنويس مراجعه کنيد.).

نتيجه اين که، توريسم اسلامی آقايان تنها در بين چند کشور مثل ترکيه، سوريه، لبنان، عراق، و مالزی، اندونزی و کشورهای اطراف خليج فارس، آن هم به طور يک طرفه کارآ شد. به اين شکل که سازمان ميراث فرهنگی دست آژانس های مسافرتی و کاروان ها را باز گذاشت تا به هر شکلی که می خواهند ايرانيان را به اين کشورها ببرند و پول های ايران را در آنجا خرج کنند. اما از طرف ديگر نه تنها توريست هاي واقعی ـ که اهل خرج کردن و گشت و گذار در محيط های شاد و  امن هستند ـ نمی خواستند که به ايران بروند، بلکه دولت ايران اغلب ناچار شده است که بازرگانان کشورهای مسلمان را دعوت کرده و خرج اقامت شان را در هتل های پنج ستاره ی ساخت آقای رحيم مشايي بدهد تا شايد، اگر دلشان خواست، روزی روزگاری در ايران سرمايه گذاری کنند و يا مردمان بی پول کشورهای خود را را به بهانه ی زيارت (اگرچه بسياری شان شيعه هم نيستند) به خرج بيت المال ايران به اين سرزمين بکشانند.

هدف آن است که تا بتوانند آمار توريست های وارد شده به ايران را مرتباً افزايش دهند و به مردم بگويند: «ببينيد، مملکت ما آنقدر امن و قابل توجه است که سالانه فلان تعداد توريست خارجی وارد آن می شوند». و منظورشان از توريست خارجی هم همان مردمان آس و پاسی است که، به خاطر گرفتن پول و گذراندن دو سه هفته ی مجانی، به ايران می آيند و به ناگزير به زيارت امامزاده هايي می روند که هيچ اعتقادی به آن ها ندارند.

به اين ترتيب، ارتباط ايران با همين چند کشور هم يک طرفه است. آنها پول شان را به ايران نمی آورند اما ايرانيان پول شان را در کشورهای اسلامی خرج می کنند. اين کشورها، از طريق «گردشگران اسلامی ـ ايرانی» (که همان «زایران عتبات مقدسه» باشند) به پول های زيادی رسيده اند که يکی از ارقام آن را در همين گزارشی که در جام جم منتشر کرده می بينيم. بنا به گفته ی مصطفی خاکسار قهرودی، رييس سازمان حج و زيارت: «هر زایر ايراني حدود 500 دلار براي عراق سودآوري دارد».  همچنين، بر اساس آمار سازمان حج و زيارت، روزانه بيش از سه هزار زایر، با کاروان های زير نظر دولت ايران، به عراق فرستاده می شوند و معادل همين تعداد هم  زایرانی هستند که خودشان مستقيم به اين کشور سفر می کنند. با اين حال، بنا به قول گزارشگر جام جم، حتی اگر  شمار متوسط زایران ايراني را در روزهاي عادي حدود 4000 نفر در نظر بگيريم كه هر يك براي عراق 500 دلار سودآوري داشته باشند، ايران روزانه حدود 2 ميليون دلار براي اين كشور سودآوري دارد كه اين رقم در «ايام خاص»، با در نظر گرفتن نزديك به 6000 زایر ايراني در عراق به 3 ميليون دلار در روز مي‌رسد!  که می شود چيزی بالاتر از يک ميليارد دلار در سال.

در اين گزارش همچنين آمده است که: «عراق اين روزها هر بشكه نفتش را با قيمت تقريباً 70 دلار روانه ی بازار مي‌كند، در حالي كه سودآوري هر زایر ايراني براي اين كشور بيش از 7 برابر هر بشكه نفت (500 دلار) است. اما، در عوض سودآوري بالاي زایران ايراني، امكاناتي كه در اختيار آنها قرار مي‌گيرد در حدي بسيار پايين است.»

در واقع، با اين آمار هدف های احمدی نژاد و سازمان ميراث فرهنگی و سازمان زيارت و غيره، که سرپرست هاشان معاونان دست چپ و راست ايشان هستند، روشن تر می شود؛ و در اين زمينه می توان به دو مورد مشخص و ثابت شده اشاره کرد:

1ـ فرستادن زایران امکان رفت و آمد مأموران مخصوص، برای انواع خرابکاری ها، بمب گذاری ها، دخالت ها، و بردن اسلحه و پخش آنها در کشورهای مسلمان و ايجاد مسايلی که همگان بر آن واقفند و بارها درباره شان گفته و نوشته شده را فراهم می کند.

2ـ فرستادن زایران و در آمدهای ميليونی و ميلياردی حکم باج دادن به اين کشورها را دارد، برای وابسته کردن آن ها و بهره برداری های سياسی به نفع حکومت اسلامی ايران. نمونه اش اينکه عراق از معدود کشورهايي بود که نه تنها اعتراضات مردم ايران در طی جنبش اخير را بازتاب نداد بلکه پيروزی احمدی نژاد را هم به رسميت شناخت.

 

زيرنويس:

خبرگزاری العربيه از قول محمد سليم العوا دبير کل اتحاديه بين المللی محققين مسلمان:

تقاضا برای تخريب اين بنا به وسيله گروهی از نمايندگان عرب چند ماه پيش، پس از برگزاری گردهم آيي ها در آغاز سال،  تسليم ايران شده است. در آن گردهم آيي اگثريتی از دانشمندان سنی از ايران خواستند تا اين مقبره خراب شود. ( ماه می  2007)

 

آيت الله تسخيری پس از اجرای حکم کشورهای عربی و بستن ابولولو خطاب به سليم العوا:

خدا را شكر تلاش هاي ما با بسته شدن دري از درهاي فتنه به نتيجه رسيد  .. و خواستار آن هستيم كه اين مزار برچيده شود. ماه جون 2007

اعتراض مردم در مقابل آرامگاه ابولولو، و گزارش مدرسه مطالعات شرقی دانشگاه لندن

ترجمه گزارش  به وسيله کميته نجات ماه جون 2007

 

هشدار کميته بين المللی نجات پاسارگاد 

  مبنی بر اين که: اين آرامگاه متعلق به هر کسی که می خواهد باشد فرقی نمی کند اکنون اثری تاريخی است و حزو ميراث فرهنگی ايرانزمين است و ويران کردن آن به هر دليلی جرمی قابل تعقيب است ماه جون 2007

11 جولای 2009

sh@shokoohmirzadegi.com