آن که ترساندن را افتخار نمی دانست
به مناسبت روز کورش بزرگ
و تقدیم به مردمان
سرزمینم ایران،
که سال هاست در ترس زندگی می کنند!
شکوه ميرزادگی
ديگر باره در آستانه ی روز کورش بزرگ ايستاده ايم؛ یکی از نادر روزها و شاید
تنها روزی در سزرمین ما، که نه به خواست حکومت ها و دولت ها و نه به دست
قدرتمندان مذهبی که به خواست مردمان و در یک دوره ی خاص، که فشارهای دیکتاتوری
از یک سو و ویرانگری های نشانه های فرهنگی و ملی ما از سویی دیگر به اوج خود
رسیده بود، تجليل می شود.
به عنوان یکی از علاقمندان کورش بزرگ، همین جا و برای چندمین بار اعلام می کنم
که کورش برای من ـ و یقین دارم برای امثال من ـ نه قديس است، نه از آسمان فرو
افتاده، نه نشانه هایی از تفاوت هایی خونی یا برتری های مشابه آن با دیگران
دارد، نه امپراتور باستانی بودنش ـ و اصولاً باستانی بودن اش ـ مهم است، و نه
آمدن نامش در تورات یا قرآن سبب برتری اش بر دیگران شده؛ بلکه از نظر من ـ و
یقین دارم برای امثال من ـ فقط و فقط فرمانی که او برای آزادی انسان صادر کرده
عامل احترام به او است. چرا که نه تنها در آن زمان سندی به قد و قامت و اندازه
ی فرمان او در ارتباط با زندگی زمینی انسان بوجود نیامده بود بلکه تا قرن های
قرن بعد، در کل جهان و حتی در اکنون سرزمین ما، وجود نداشته است و، در نتيجه،
برخی از آن چه که کورش در این فرمان گفته آن چنان امروزی است ـ یعنی منتاسب با
قرن بیست و یکمی است که ما در آن زندگی می کنیم ـ که ایراد همه ی کسانی را که
می گویند از او نباید گفت چون در دوره ی باستان می زیسته، و از او گفتن را به
عنوان «باستانگرایی» نام می برند، پوچ و بیهوده می کند.
اگر به تاریخ تکامل حقوق انسان، از دنیای وحش تا دنیای امروزمان که در آن
والایی و کرامت انسان و قدر و ارزش حقوق او به تثبيت رسیده، نظری بياندازيم می
بینیم که هدف قرن ها تلاش و رنج مردمان در سراسر جهان ماهيتی نداشته جز تحقق
آرزوهای مهمی چون عدالت و آزادی و صلح؛ يعنی پديده هایی که بتوانند همچون چتری
از آرامش و سلامت و شادمانی و رفاه بر زندگی آن ها سايه افکنده و از سلطه ی
تبعیض های قومِی، نژادی، مذهبی، و فرهنگی بر زندگی شان جلوگیری کند و از خشونت
و رنج در امانشان دارد. اما در طول همين تاریخ، کمتر سندی را در دست داريم که
نشان از این همه یا اندکی از آنها را در خود داشته باشد.
در اينجا، البته، منظور من از «اسناد»، متون نوشته شده به وسیله ی مصلحان یا
اندیشمندان جهان که بازتاب دهنده ی خواست مردمان بوده اند نیست. منظورم اسنادی
است که این خواست ها را از موضع قدرت سياسی و به عنوان قوانینی ملی و سپس بین
المللی قابل اجرا دانسته باشند. این گونه اسناد اندک را می شود بیشتر پس از
قرون هفده و هجدهم دید؛ پس از آغاز دوران روشنگری بزرگ؛ پس از پایان دوران
قدرت کلیسا که به دوران سیاه مشهور است؛ پس از انقلاب صنعتی که حضور انسانی و
برابر زن را در جهان محقق ساخت؛ و پس از آنکه مردمان سرنوشت خویش را در دست خود
گرفتند.
مهمترین این اسناد عبارتند از قوانین تغییر يافته در انگلستان به نفع مردم و پس
از قیام 1688، فرمان لغو برده داری در آمریکا به وسیله لینکلن و پس از شورش
های مختلف مخالفان تبیعض و برده داری، و نشست های روشنفکران و مصلحان اجتماعی
در فرانسه پس از کشتارهای انقلاب کبیر فرانسه، و ساختن طرحی به عنوان حقوق
شهروندی یا حقوق انسان در دوران پيش از نوشتن قانون اساسی این کشور.
این قوانین، طی سال ها و به مرور، نه تنها مردمان این کشورها را از دوران وحش و
سپس از قرون وسطی دور و به دوران تحقق خواست های آزادی بخش نزدیک کرده اند،
بلکه نمونه هایی محسوب شده اند برای کشورهای دیگری که قصد گذار از دنیای تبعیض
به دنیای برابری ها را داشته اند. در واقع، نتیجه ی همه ی رنج ها، شورش ها،
انقلاب ها، و نتیجه ی همه ی خواست های بشری برای عدالت و رفاه و شادمانی و رفع
تبعیض، اکنون در چند ورق ساده ی کاغذ و به نام «اعلامیه ی جهانی حقوق بشر» چتر
خویش را بر سر مردمان جهان گسترده است. البته، اگرچه اکنون اعلامیه ی جهانی
حقوق بشر مورد قبول بیشترین کشورهای جهان است، هنوز بیشترین مفاد آن در جهان
پشتوانه ی قانونی و قابل اجرا ندارد.
نکته در اين است که مردمان کشورهای پیشرفته ای که یا خودشان بخش هایی از اين
اعلاميه را برساخته و در قوانین خویش جای داده اند، و يا مفاد آن را قبول
دارند، اکنون سخت به خود می نازند و در هر مناسبتی یاد زنان و مردانی را که
آغازگران این تحولات در سرزمین شان بوده اند گرامی می دارند. هیچ آمریکایی نمی
گوید که «به من چه که آبراهام لینکلن حدود صد و پنجاه سال پیش برده داری را لغو
کرد»، یا مردمان فرانسه نمی گویند «به ما چه که چند قرن پيش بزرگان ما حقوق
شهروندی را نوشتند و زمینه های اعلامیه حقوق بشر را فراهم ساختند»؛ چرا که برای
مردمان متمدن تنها آن چه هایی در جهان کهنه می شوند که کاربردی امروزی و انسانی
و شریف نداشته باشند.
و چنین است که ما نمی توانیم نسبت به کورش بزرگ و منشور او بی تفاوت باشیم؛ نمی
توانیم ایرانی باشیم و به او احترام نگذاریم؛ نمی توانیم انساندوست باشیم و او
را به عنوان یکی از سرآمدان عشق به انسان ندیده بگیریم؛ نمی توانیم به حقوق بشر
احترام بگذاریم اما نام او را پنهان کنيم.
اينجا، و از اين نگاه، فقط کافی است به سه بند از گفته های او در منشور نگاه
کنیم؛ بندهایی که از زبان اصلی به زبان های مختلف ترجمه شده اند، و آنها را با
اعلامیه ی جهانی حقوق بشر که قرن ها پس از او بوجود آمده است، مقایسه کنیم.
آری، فقط همین سه بند:
فرمان کورش در ارتباط با برده داری و کار بی مزد:
من شهر بابل و همه ی دیگر شهرهای مقدس را در فراوانی نعمت پاس داشتم،
درماندگان در بابل را که به بیگاری کشانده بودند، از درماندگی و بیگاری
برهانیدم.
اعلامیه حقوق بشر در مورد بردگی و بیگاری: ماده ی 4
هيچ کس را نبايد در بردگی يا بندگی نگاه داشت : بردگی و داد و
ستد بردگان به هر شکلی که باشد ، ممنوع است.
فرمان کورش در مورد آزادی محل سکونت:
همگی آن
مردم را که پراکنده بودند،{آواره و تبعیدی} فراهم آوردم و آنان
را به جايگاه های خويش
بازگردانيم.
اعلامیه حقوق بشر در مورد آزادی محل سکونت
ماده ی 13
1 ) هر شخصی حق دارد در داخل هر کشور آزادانه رفت و آمد کند و
اقامت گاه خود را برگزيند.
2 ) هر شخصی حق دارد هر کشوری ، از جمله کشور خود را ترک کند يا
به کشور خويش بازگردد.
منشور کورش در مورد ممنوعیت شکنجه و آزار:
سربازان بسيار من دوستانه اندر بابل گام برمی داشتند، من
نگذاشتم کسی (در جايي)
در تمامی سرزمين های سومر و اکد ترساننده باشد
اعلامیه حقوق بشر در مورد ممنوعیت شکنجه و آزار:
ماده ی 5
هيچ کس نبايد شکنجه شود يا تحت مجازات يا رفتاری ظالمانه ، ضد
انسانی يا تحقير آميز قرار گيرد.
به نظر من، این بندها و شباهت بدون تردیدش به اعلامیه حقوق بشر، نشاندهنده
اهمیت و بزرگی انسانی کورش است. در عین حال زیباترین بخش فرمان کورش در این
دوران خاص از زندگی ما ایرانی ها، همین ممنوعیت آزار مردمان است. کورش به عنوان
یک رهبر سیاسی در 2500 سال پیش، نه تنها شکنجه را، که ترساندن مردم را حتی،
مجاز نمی دانسته است؛ آن هم نه در قرن بیستم و بیست و یکم که در زمانه ای که بر
بیشترین کشورهای جهان قانون خشونت و وحش حاکم بوده است. در واقع او تنها رهبر
زمانه اش بود که ترساندن مردم را افتخار نمی دانست.
و شاید این زیباترین بخش منشور در امروز ایران بیش از هر زمانی باید برای ما
ارزش و اعتبار داشته باشد؛ زمانه ای که مردانی به جای او در جايگاه اداره ی
ایران نشسته اند که تنها سلاح و تنها وسیله ی ماندگاری در قدرت شان پراکندن ترس
است و شکنجه و زندان و خفه کردن و تحقیر بدون توقف مردمان.
روز کورش بزرگ بر همگان خجسته باد
29 اکتبر 2010
shokoohmirzadegi@gmail.com
|